قاب های خاطره انگیز سینما
فیلم های شاخص و ماندگار را یا با تصاویر و قاب های درخشانشان به یاد می آوریم یا با دیالوگ های زیبا و موثرشان. برخی لحظه ها چنان ترکیب درستی دارند که همیشه در یاد تماشاگر می مانند، مخاطبان حرفه ای سینما با مرور آن حافظه سینمایی خود را محک می زنند و به وجد می آیند. سینمای ایران، صحنه ها، قاب ها و عکس های ماندگار زیادی دارد که در ذهن سینما دوستان حک شده است و از شمایل و قاب های مثال زدنی سینما محسوب می شود، لحظاتی که شناسنامه و هویت فیلم بود و تماشاگر با دیدن تصاویر آن به صورت مجزا بلافاصله یاد کل اثر می افتد. در مطلب پیش رویتان با چند قاب ماندگار فیلم ها که در ذهن مانده است، خاطره بازی کردیم.
گل های داوودی
این فیلم که یکی از محبوب ترین ملو درام های سینمای ایران است، قصه جوان نابینا و در آستانه ازدواجی به نام جواد را روایت می کند که در انتظار آزادی پدر زندانی اش به سر می برد اما بر اثر اتفاقی پدرش پیش از آزادی در زندان می میرد. باقی ماجرا به پنهان کردن این واقعیت از سوی مادر و سرانجام برملا شدن آن مربوط می شود. سکانس پایانی فیلم و ملاقات جواد و همسرش مریم در پارک هنوز پس از 31 سال از نمایش فیلم، در یاد بسیاری از مخاطبان سینما زنده است. جواد و مریم با عصای سفید به سمت هم گام برمی دارند و برای این که راحت تر همدیگر را پیدا کنند با به هم زدن دو تکه چوب کوچک (شاید هم دو مداد) به هم علامت می دهند.
دونده
«دونده» ساخته «امیر نادری» که سال 63 تولید شد، یکی از نخستین فیلم های پس از انقلاب است که مورد توجه سینما دوستان در جهان قرار گرفت. این فیلم یک سکانس درخشان و متفاوت دارد، «امیرو» (مجید نیرومند) نوجوان تنهای فیلم که در سودای رفتن به خارج است و با جمع آوری و فروش زباله ها زندگی می کند، در رقابت با بچه های دیگر می دود و حروف الفبا را فریاد می زند. امیرو در پایان این سکانس به جایزه اش، یعنی یخی که در مجاورت آتش پالایشگاه نفت در حال آب شدن است، می رسد و آن را در آغوش می گیرد.
از کرخه تا راین
موسیقی جادویی «مجید انتظامی» در این فیلم در حافظه مان ماندگار شده است و ما را به یاد شاهکار «حاتمی کیا» می اندازد البته توانایی دوربین محمود کلاری هم در ثبت زیبایی های این فیلم غیر قابل چشم پوشی است. این فیلم به سرنوشت قربانیان بمب های شیمیایی در جنگ ایران و عراق می پردازد. از بازیگران مشهور این فیلم میتوان به «علی دهکردی» و همچنین نقش آفرینی تحسین برانگیز مرحوم «هما روستا» اشاره کرد.
آژانس شیشه ای
این فیلم تا دلتان بخواهد لحظات و دیالوگ های به یادماندنی دارد اما تعیینکنندهترین سکانس فیلم، ورود حاج کاظم به دفتر مدیر آژانس و تقاضای صدور بلیت لندن در ازای گرو گذاشتن مدارک ماشین است. مدیر موافقت نمی کند و حاج کاظم با مشت به شیشه می کوبد، بیرون می رود، سربازی را خلع سلاح می کند، گلنگدن را می کشد و پس از شلیک هوایی به عباس می گوید: وایستا تماشا کن!
باشو، غریبه کوچک
این فیلم به کارگردانی «بهرام بیضایی» است که مهر مادری زنی شمالی به پسری جنوبی و جنگ زده را نشان می دهد و پر از لحظات خاطره انگیز و به یادماندنی است، مثل صحنه ای که «نایی جان» با بازی «سوسن تسلیمی» نام گیلکی برخی خوراکی ها و اشیا را به باشوی عرب زبان یاد می دهد.
ردپای گرگ
«مسعود کیمیایی» از خاطره سازترین کارگردان های سینماست که شخصیت های ماندگاری را خلق و به سینما هدیه کرده است. سکانس ها و دیالوگ های منحصر به فرد فیلم های خوبش هنوز هم میان علاقه مندانش مرور می شود. صحبت کردن از یک سکانس، یک شخصیت و یک دیالوگ از فیلمهای خوب کیمیایی، اجحاف به دیگر آثار موفق اوست اما کمتر اهل سینمایی است که به عجیب و خاص بودن سکانس اسب سواری رضای خسته و زخمی در خیابان های شلوغ تهران در «ردپای گرگ» اذعان نکند. سکانس بازی «فرامرز قریبیان» خون آلود سوار بر اسبی قهوه ای در یادها باقی مانده است.
مادر
زنده یاد «رقیه چهره آزاد» با صدای «بدری نوراللهی» تصور دلنشینی از مادر را در این فیلم به نمایش گذاشت که خانواده ای پرجمعیت با دیدگاه ها و سلیقه های متنوع را در نهایت زیر پرچم مهر خود به وحدتی صمیمانه فرا خواند و متحد کرد. این فیلم پر است از لحظات ناب و دیالوگ های شعرگونه اما لحظه ای که مادر از در خانه وارد می شود و غلامرضا با هنرمندی «اکبر عبدی» با سادگی کودکانه به چادر مادر بوسه می زند، هنوز هم بیننده را منقلب می کند و تماشایی است.
پرده آخر
فیلم ماندگار «واروژ کریم مسیحی» قصه زنی به نام فروغ الزمان را به تصویر می کشد که میراث همسر مرحومش حسام میرزا رفیع الملک به او می رسد اما این اول ماجراست و خواهر و برادر حسام با طرح توطئه ای سعی در تصاحب این میراث دارند برای همین سعی می کنند فروغ را مجنون جلوه دهند. بازیگر نقش فروغ الزمان «فریماه فرجامی» است و با آن لباس سبز رنگ، کلاه مشکی و چتر و کیفی در دست، شمایلی فراموش نشدنی می سازد و به مهم ترین نشانه فیلم تبدیل می شود.
هامون
«خسرو شکیبایی» با این که نقش های مختلفی را در کارنامه بازیگری اش تجربه کرد اما خیلی ها او را تا همیشه با بازی درخشانش در «هامون» به یاد می آورند. موفقیت او در این نقش سبب سرازیر شدن سیل پیشنهادهای هامونی به شکیبایی شد. با این حال سکانس دادگاه این فیلم و دیالوگ های هامون که فریاد می زد: «این زن سهم منه، حق منه، عشق منه؛ طلاق نمی دم» جذابیت دیگری دارد.
بچه های آسمان
«مجید مجیدی» از جمله کارگردان های شاخص سینماست که فیلم هایش، قاب هایی تماشایی دارد. بچه های آسمان هم از جمله این فیلم هاست و تعلیقی که در سکانس مسابقه دو وجود دارد هنوز جذاب است اما سکانس پایانی این فیلم حکایت دیگری دارد؛ جایی که علی، پاهای زخمی اش را در آب حوض قرار می دهد و ماهی های قرمز به پاهایش بوسه می زنند.