یادداشت
تعداد بازدید : 8
دودی که چشم ها را بارانی کرد
نویسنده : مجتبی نوریان
آتش، شعله می کشد و چه بسا در آن لحظه کودکانی که نه آشنایی با حریق دارند و نه تجربه گریز، کنجکاوانه فقط به آن نگاه می کنند. تصاویری که شاید بارها در تفریحات و آتش بازی ها آن را دیده باشند و لحظه ای نیز شوقی در وجودشان شعله ور شود!
اما آیا این شوق احتمالی را دوامی است یا در اندک زمانی به فضایی تبدیل می شود که کودک را یارای مقابله با آن نیست؟!
کودکی که به اقتضای سن تا لحظاتی قبل مشغول شعر خوانی، قصه گویی، بازی و سرگرمی یا فراگیری دروس بود به یک باره با صحنه ای وحشتناک توام با داد و فریاد معلم و همکلاسی ها مواجه و شوکه می شود و می ماند که چه کند. حق دارد چون طفل معصوم هنوز سن و سالی ندارد یا پیش دبستانی است یا دانش آموز دبستان، با جثه ای کوچک و عکس العملی ضعیف در مقابله با حوادثی که ممکن است تا به حال ندیده و نشنیده یا در عمل مقابله با آن را نیاموخته است.
از این که فضا استاندارد است یا نه، محل خروج مناسب فرار است یا ... بگذریم، تصور قرار گرفتن در فضایی پر از دود و آتش، فریاد و مصدومیت دوست و همکلاسی که لبخند ثانیه های قبلش در خاطر است، سخت است و سخت تر آن که بدانی دیگر او را نمی بینی! هم سن و سالی که در همین جمع و کلاس دچار سوختگی شد و قربانی بی احتیاطی یا هر آن چه نامش نهند با هر قصور و ایرادی، اما آن ها دیگر نیستند تا امروز به فرض برگشت همه شرایط قبل کلاس، دوباره در کنار هم بنشینند تا روزی دیگر را در کلاس و مدرسه شروع کنند.
به این می اندیشم که کودکان حادثه دیده و حادثه مشاهده کرده دیروز، شب گذشته را چگونه گذراندند و توانستند صحنه های آتش سوزی و سوختگی دوستان را از ذهن پاک کنند و آرام بخوابند؟
به راستی چه قدر زمان می برد که بتوانند حادثه ای دلخراش چون آتش سوزی مدرسه و جان باختن و مصدوم شدن دوستان را از یاد ببرند و از پا گذاشتن در کلاس آن هم قبل از شروع رسمی دوره دبستان یا در اولین سال های تحصیل، هراس نداشته باشند؟ در کنار آن ها، چه فشاری به خانواده ها وارد شده است تا بتوانند جگر گوشه های خود را آرام کنند و به ساحل آرامش برسانند؟ این که مسئولان حوزه آموزش و پرورش و نهادهای حمایتی چه برنامه هایی برای دلجویی و بازسازی روحیه لطیف این عزیزان خواهند داشت؟ و خانواده های سوگواری که صبح، کودک خود را تا مقابل مدرسه بدرقه کردند به امید آن که ظهر، دست در دستش او را به خانه برگردانند و در مسیر از آن چه در کلاس فرا گرفته است بپرسند اما ...
و تو ای کودک عزیز سوخته در غفلتی که چنین حادثه ای را رقم زد بخواب، شاید خواب تو جرقه ای باشد برای بیداری متولیان تا زین پس با چشمانی بازتر مراقب تو و امثال تو باشند و نگذارند شرایطی این چنین پیش آید اگر چه حوادثی این چنین بسیار کم شده است اما در عین حال باید دید چگونه می شود کاری کرد تا تکرار نشود.
هنوز خیلی ها حادثه آذر ماه 91 روستای شین آباد را به یاد دارند که در آن نیز بخاری نفتی کلاس گر گرفت و ... در پی آن انتظار داشتند دیگر تکراری بر آن نباشد اما ... پس شما هم بخوابید، شاید تلنگری باشد که مبادا دوباره حادثه آذر 91 شین آباد و 27 آذر 97 مدرسه زاهدان تکرار شود و دعا کنید همکلاسی هایتان، خانواده هایتان و هیچ کودک و بزرگ دیگری این چنین غم نبیند.
امروز همکلاسی ها به یادتان شمع روشن می کنند اگر چه تا مدت ها شاید از هر شعله ای هراس داشته باشند، شعله ای که جان شما را گرفت و ...!