حکایت تلخ آن هایی که به جبر زیر یک سقف زندگی می کنند، حکایت پنجره هایی است که نه رو به روی هم بلکه هر یک به سمتی و منظره ای جداگانه باز می شود. در این حکایت تلخ، روزگاری دختر و پسری با هزاران امید و آرزو تن به ازدواج دادند. یکی به خواسته و میل خود تصور می کرد همراه زندگی اش را پیدا کرده است، دیگری با صلاحدید و اصرار خانواده ازدواج کرد و آن دیگری هم فکر می کرد که می تواند همراهش را عاشقانه دوست داشته باشد. در گیر و دار پر پیچ و خم زندگی و سایه افکندن مشکلات ریز و درشت، بعضی از آن ها هر چه صبوری به خرج دادند و دم نزدند یا خواستند غول بد هیکل جدایی را از پا درآورند، نتوانستند. دیری نگذشت که هر یک از آن ها به این بن بست عاطفی رسیدند که راه آن ها با هم یکی نبوده است، یکی روی زمین زندگی و آن دیگری انگار در آسمان ها سیر می کند. خواسته های این یکی مورد نفرت آن دیگری است. وقتی دفتر خاطرات خود را ورق می زنند به نقطه اشتراک و خاطره خوشی نمی رسند و هر چه بوده بحث و جدل بوده است و بس. زندگی شان مانند دو خط موازی می ماند که هیچ گاه در هیچ نقطه ای به هم وصل نشده اند و نخواهند شد.
تصور می کردم می توانم سازگار باشم
یکی از شهروندانی که حکایت زندگی اش این گونه است، می گوید: به طور سنتی وارد زندگی مشترک شدم و هرگز فکر نمی کردم به این نقطه برسم زیرا مقاوم بودم و به طور معمول رفتار خوبی با همه داشتم و تصور می کردم می توانم با همسرم سازگاری داشته باشم. وی که تمایلی به ذکر نام خود ندارد ادامه می دهد: از همان سال های ابتدایی ازدواج با همسرم مشکلات فراوانی داشتیم که او به جای گفت و گو درباره آن ها فقط داد و بیداد می کرد، به همین دلیل مشکلات ما روز به روز بزرگ تر شد و همان طور رفع نشده باقی ماند. یکی دیگر از شهروندان که هشت سال از زندگی مشترک شان می گذرد، بیان می کند: اصل در ازدواج تفاهم است اما زمانی که زن و شوهری متوجه می شوند که هیچ نقطه اشتراکی با هم ندارند، بهتر است تصمیم عاقلانه ای بگیرند و فرد سومی را وارد زندگی خود نکنند. وی می افزاید: از آن جا که برخی خانم ها نمی توانند به حقوق خود برسند یا از حرف و سخن اطرافیان خود و نگاه های جامعه به زنان مطلقه هراس دارند، به همان زندگی بدون عشق و تفاهم زیر یک سقف ادامه می دهند. شهروندی دیگر سختگیری های قانونی برای جدا شدن و حمایت نشدن زنان را یکی از مهم ترین دلایل رواج طلاق های عاطفی یا فساد در جامعه می داند و اظهارمی کند: زنان یا مردان آسیب پذیری که نیاز شان به دوست داشتن و دوست داشته شدن در زندگی مشترک تامین نشده است ممکن است به دنبال تامین این نیاز عاطفی مهم در جای دیگری باشند که عواقب خوبی در انتظارشان نخواهد بود.
رابطه ای رو به نابودی
یک کارشناس ارشد روان شناسی و مدرس دانشگاه، طلاق عاطفی را این گونه تعریف می کند: طلاق عاطفی رابطه زن و شوهری است که رو به نابودی می رود. «مجبوری» ادامه می دهد: در این نوع طلاق، زندگی زن و شوهر در خانه بدون رابطه عاطفی است و هیچ گونه رضایتی از آن وجود ندارد. وی شروع طلاق عاطفی را به طور معمول یک گله و شکایت می داند و می افزاید: به طور معمول طلاق عاطفی از یک گله و شکایت آغاز و به مرور به جر و بحث، تحقیر و سرزنش همدیگر منجر و در پایان ماجرا کار به فحاشی و ناسزا، قهر، سکوت و تنهایی کشیده می شود. وی موارد یاد شده را سبب کاهش انرژی مثبت در خانواده تلقی و اظهار می کند: تنهایی، غم، اندوه و افسردگی در خانواده در نهایت زمینه ساز طلاق عاطفی می شود. این روان شناس درباره دلایل طلاق عاطفی هم بیان می کند: خصوصیات اخلاقی نامناسب زن و شوهر و توجه نکردن به نیازهای همدیگر نیز می تواند زمینه ساز طلاق عاطفی باشد زیرا زنان به محبت، گفت و گو، صداقت و حمایت مالی و مردان بیشتر به حمایت خانواده و قدرشناسی نیاز دارند که باید مورد توجه قرار گیرد. وی می افزاید: به نظر می رسد کاهش شور و هیجان زندگی، بی اعتمادی، یاس و نا امیدی، توجه بیش از حد به فرزند و توجه نکردن به موضوع های زناشویی، نبود روابط کلامی و عاطفی میان زوجین و در نهایت کاهش انگیزه های جنسی مهم ترین عوامل بروز طلاق عاطفی است.
آسیب های طلاق عاطفی
«مجبوری» درباره آسیب های طلاق عاطفی به فرزندان هم می گوید: فرار از خانه، قرار گذاشتن با دوستان و داشتن ارتباط های ناسالم می تواند به دلیل طلاق های عاطفی گریبان فرزندان را بگیرد. وی می افزاید: سردی روابط والدین سبب می شود رفتارهایی مانند اضطراب، گوشه گیری، پرخاشگری، بهانه جویی و انتقام جویی در فرزندان نمود یابد. وی خاطرنشان می کند: متاسفانه برخی زوجین پس از طلاق عاطفی به سراغ راه های پر خطر که در جامعه کم هم نیست می روند که شاید لجاجت و انتقام گیری مهم ترین دلیل آن باشد. وی بیان می کند: در چنین شرایطی بلافاصله بعد از طلاق با فردی بدون مطالعه و بررسی ازدواج می کنند و از چاله به چاه می افتند یا برای رفع تنهایی و نیازهای عاطفی به شبکه های اجتماعی روی می آورند و در نهایت ممکن است به فساد اخلاقی کشیده شوند. به گفته وی، باید مسئولان بیکاری، فقر، موضوع های فرهنگی، مهارت های ارتباطی، ازدواج و عوامل اثرگذار بر طلاق را مورد توجه قرار دهند.