ظاهرش آراسته تر به نظر می رسد و لباس های تمیزتری به تن دارد که نشان می دهد هنوز هم به سر و وضعش اهمیت می دهد. دو بطری یک و نیم لیتری نوشابه را نخ پیچ کرده و در آن آب ریخته است. در کیسه ای دسته دار هم مقداری خوراکی و مواد مورد نیازش را نگهداری می کند. چند گونی در دستانش دارد و به راهش در ابتدای بولوار رسالت ادامه می دهد. همان طور که به مغازه ها سر می زند تا کارتن خالی پیدا کند، در میان زباله ها هم به دنبال بطری های پلاستیکی و مواد بازیافتی می گردد.
هدفش این است آن چه را می یابد به ضایعات فروشی های واقع انتهای بولوار رسالت بفروشد و درآمدی هر چند ناچیز به دست بیاورد تا خرج اعتیاد و نان امروزش را تامین کند. در کنار یکی از مغازه های فروش آب می ایستد و بطری هایش را آب می کند. نزدیک می شوم و وقتی متوجه می شود خبرنگارم لباسش را کمی می تکاند و مرتب می کند و آماده صحبت می شود.
خودش را «اکبر. غ» معرفی می کند و می گوید: 25 ساله بودم که دود را تجربه کردم و از همان زمان معتاد شدم. آن روزها کارم قصابی و بسته بندی گوشت در یکی از کارخانه های شهرک صنعتی زاهدان بود. سختی های کار زیاد بود و من هم که برای کار از بیرجند به زاهدان آمده و غریب بودم برایم سخت تر می گذشت.
وی که 52 ساله است ادامه می دهد: همکارانم برای کاهش خستگی های ناشی از کار، مواد مخدر مصرف می کردند و به من هم پیشنهاد می دادند. اوایل تمایلی به این کار نداشتم، اما کم کم وسوسه شدم و به پیشنهاد آن ها مصرف مواد مخدر را شروع و از همان 25 سالگی شیره و تریاک استفاده کردم.
کار سنگین و دوستان ناباب سبب شد 27 سال در دام اعتیاد اسیر باشم. بیش از همه خودم مقصر بودم، می توانستم پیشنهاد همکارانم را قبول نکنم و آواره دیار غربت نباشم.
زندگی که از هم پاشید
وی تصریح می کند: پنج سالی می شود که هروئین مصرف می کنم. از روزی که لبم به مواد مخدر صنعتی خورد زندگی ام از هم پاشید. پیش از آن اگرچه سخت می گذشت و اعتیادم خانواده ام را آزار می داد اما آن ها در کنارم بودند و حال پنج سال از نبودن آن ها می گذرد. همسرم پس از آن که مواد مخدر صنعتی استفاده کردم ز من جدا شد و به همراه فرزندم به مشهد رفت، خودم هم آواره کوچه و خیابان های زاهدان شدم.
وی بیان می کند: پس از آن که همسرم جدا شد از دخترم هم خبری ندارم. زیرا همسر سابقم نمی خواهد آرامش دخترم با دیدن پدر معتادش به هم بخورد به همین دلیل سه سال است از فرزندم خبری ندارم.
وی بیان می کند: زمانی که در خیابان هستم و دختران 16 – 15 ساله را می بینم به یاد دختر خودم می افتم و دلم برای دیدنش پر می کشد، اما روی بازگشت و دیدن او را ندارم. نمی خواهم آرامشی را که در نبود من دارد با دیدنم از دست دهد. دلم می خواهد به خاطر او اعتیادم را ترک کنم تا بتوانم دوباره فرزندم را ببینم. زندگی ام را خودم نابود کردم و هر چه تلاش می کنم فایده ای ندارد.
ترک اعتیاد چند باره
وی بیان می کند: بارها برای ترک اعتیادم اقدام کردم. اما در زاهدان معتادانی که توانایی مالی چندانی ندارند برای ترک به کمپ تل سیاه می برند و در آن جا متادون درمانی می کنند، من هم نمی توانم با متادون اعتیادم را ترک کنم، زیرا اگرچه مواد مخدر را ترک می کنم، اما به متادون وابسته می شوم. باید انگیزه کافی برای ترک در معتاد وجود داشته باشد. وقتی انگیزه کافی نباشد دوباره به سمت اعتیاد بر می گردد.وی تصریح می کند: برخی از کمپ های خصوصی هم به گفته تعدادی از معتادان به خوبی اداره نمی شود. علاوه بر این که غذای کافی نمی دهند با کتک و دعوا معتاد را ترک می دهند و معتاد ممکن است پس از بازگشت از کمپ به اعتیادهای سنگین تر رو می آورد.
اکبر ادامه می دهد: سه ماه اعتیادم را کنار گذاشتم، اما از سه روز پیش دوباره مصرف هروئین را شروع کردم. در مدتی که پاک بودم به دنبال کار می گشتم، اما نتوانستم. زیرا ظاهر آراسته ای نداشتم، به همین دلیل مردم به من اعتماد نمی کردند. همین سبب شد دوباره به مصرف مواد مخدر رو آورم. اگر شغلی می داشتم می توانستم مواد مخدر را کنار بگذارم و به زندگی برگردم زیرا دلم نمی خواهد مواد مخدر صنعتی مصرف کنم. به علاوه به دلیل سن بالا و کاهش توان جسمی فقط می توانم کارگری کنم.
وی تصریح می کند: دوست و آشنا هم در این شهر دارم و اگر چه می دانند انسان خوبی هستم و از من می خواهند نزد آن ها بروم اما این کار را نمی کنم. زیرا نمی خواهم به خاطر حضور من آشنایانم به خطر بیفتند. وقتی یک معتاد در جایی باشد اگر چند خانه آن طرف تر سرقتی شود به نام معتاد نوشته می شود و من نمی خواهم آشنایانم به این دلیل مورد تهمت واقع شوند.