حکایت زندگی آن ها حکایت دو خط موازی است که اگر چه به یک سمت می روند اما هر یک به راه خود ادامه می دهد و هیچ وقت با هم نمی روند. با هزار امید و آرزو زندگی مشترک خود را آغاز می کنند و پس از مدتی در می یابند همسرشان، کسی نیست که می خواستند. باورشان بر تغییر رفتار شریک زندگیشان بود و پس از گذشت چند سال از زندگی مشترک متوجه می شوند تغییری در کار نیست، از یکدیگر دور می شوند بدون آن که قانونی از هم جدا شوند. زندگی زیر یک سقف اما تنها، حکایت زندگی آن هایی است که گرفتار طلاق عاطفی هستند.
کار زیاد همسر و نداشتن فعالیت مشترک
یکی از بانوان به خبرنگار ما می گوید: همسر من حدود 12 ساعت در روز سر کار است و هنگامی که به خانه می آید به دلیل خستگی زیاد علاقه ای به حرف زدن ندارد. فقط شام خوردن ما دو نفره است که آن هم در سکوت انجام می شود. از پارک، مسافرت و سینما رفتن و خرید کردن مشترک هم خبری نیست و به نوعی حتی حرفی برای گفتن با یکدیگر نداریم.«نسرین. م» که سال 91 ازدواج کرده است ادامه می دهد: هرگاه از این اوضاع به همسرم اعتراض می کنم عصبانی می شود و می گوید که همه نیازها را برآورده و هزینه ها را پرداخت می کند بنابراین از چه چیزی شکایت داری؟ او متوجه نیست همه نیازها در پول خلاصه
نمی شود، من به بودن با او احتیاج دارم و او نمی خواهد این موضوع را بپذیرد.
ازدواج اجباری
یکی دیگر از بانوان می گوید: به طور سنتی و به اجبار پدرم با پسر عمویم که مرا بسیار دوست داشت ازدواج کردم. به پسر عمویم علاقه ای نداشتم، اما پدرم اصرار زیادی بر این ازدواج داشت و من به ناچار پذیرفتم. چند سال اول محبت های همسرم را نادیده می گرفتم، اما سرانجام پذیرفتم که دیگر نمی توانم اوضاع را تغییر دهم و بهتر است با همین زندگی کنار آیم.
وی که تمایلی به ذکر نام خود در این گزارش ندارد تصریح می کند: با این که شرایط زندگی را پذیرفتم اما رفتار همسرم تغییر کرد و دیگر برخلاف گذشته به من محبت نمی کند. از یکدیگر بسیار دور شدیم و اگر چه چندین بار برای بهبود روابطمان تلاش کردم، اما نتیجه ای نداشت.
یکی از آقایان هم می گوید: اصل ازدواج تفاهم است، اما من و همسرم پس از مدتی به این نتیجه رسیدیم که با هم تفاهم نداریم. به دلیل این که توان تامین نیازهای مالی خود را نداشت توافق کردیم به زندگی ادامه دهیم.
«محسن .ر» اظهار می کند: عشق و تفاهمی در این میان وجود ندارد به طوری که خودم هم از این شرایط خسته شدم و به طلاق قانونی فکر می کنم، اما همسرم به دلیل شرایط جامعه و نگاهی که به بانوان مطلقه وجود دارد به جدایی قانونی راضی نیست.
زندگی کاملا جدا در یک خانه
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی به خبرنگار ما می گوید: در زمان های قدیم باور بر این بود که زن و شوهر همه مشکلات را تحمل کنند، اما امروزه این باور تغییر کرده است و حس می کنند مجبور نیستند تا آخر عمر همدیگر را تحمل کنند. طلاق، ناشی از تنوع طلبی، خیانت، دروغ و فشار اقتصادی است اما کم نیستند افرادی که ترجیح می دهند به طور قانونی ازدواجشان را خاتمه ندهند و در یک خانه به صورت جدا زندگی کنند.
«عادله صفت گل» تصریح می کند: از شروع طلاق عاطفی تا رسیدن به طلاق قانونی پنج مرحله وجود دارد که به طور معمول این نوسان ها در سه سال رخ می دهد. مرحله اول سرزنش یا مقصر دانستن همسر است که فرد شروع کننده همسر خود را مقصر ناکامی های خود می داند و افسرده، نا امید و آشفته است و دچار عصبانیت و ترس می شود ولی سعی می کند همه چیز را عادی نشان دهد.
وی بیان می کند: مرحله دوم سوگواری است که در این مرحله غم زیادی بر دو نفر مستولی می شود، تمرکز حواس ندارند و دایم به هم پرخاش می کنند. مرحله سوم خشم نسبت به دوستان و افراد خانواده را شامل می شود که همسر بیش از همه در معرض آن است و مرد نسبت به زن ها و زن نسبت به مردها خشم دارد. در این حالت ترس زیادی وجود دارد که با خشم پوشیده می شود.
وی تصریح می کند: مرحله چهارم، تنهایی است که زوجین تصمیم خود را می گیرند و سعی می کنند با دغدغه های خود کنار آیند و به تنها زندگی کردن و تنها ماندن فکر می کنند. مرحله پنجم ورود مجدد به زندگی است که شامل طلاق قانونی می شود و مرد و زن احساس می کنند که دوباره کنترل بیشتری بر زندگی خود دارند.
وی ادامه می دهد: به طور معمول طلاق عاطفی از سال های پنجم و ششم زندگی شروع می شود. یعنی وقتی که افراد امید به تغییر همسر را از دست می دهند و البته از طلاق رسمی هم نا امید هستند، کم کم میان آن ها فاصله بیشتر می شود. در طلاق عاطفی این گونه نیست که دو نفر هیچ ارتباط عاطفی با هم نداشته باشند، بلکه ممکن است در موقعیت های مختلف با شرایط خلقی و روانی متفاوت روابط بهبود پیدا کند اما این بهبود موقتی است و با تغییر شرایط دوباره وضعیت به حالت قبل بر می گردد تا جایی که رابطه زناشویی حذف می شود.
انتخاب نادرست، شکست عاطفی و احساس نا امیدی
این روان شناس خاطرنشان می کند: اختلافات دلایل متعددی دارد، نداشتن رابطه صحیح کلامی، نداشتن مهارت لازم برای سخن گفتن و زندگی کردن، روش های نادرست بیان نیازها، وجود اخلاق نامطلوب در یکی از زوجین، بیکاری، خشونت و ... عواملی است که اختلاف ها را زیاد می کند اما مهم ترین دلیل اختلافات انتخاب های نادرست و ناموفق بودن در بر طرف کردن نیازهای عاطفی است. انتخاب نادرست به شکست عاطفی و احساس ناامیدی شدید منجر می شود.وی بیان می کند: وابستگی اقتصادی و اجتماعی زوج ها به همدیگر و داشتن فرزند سبب می شود، دو نفر بعد از این که متوجه شدند برای همدیگر مناسب نیستند امکان خاتمه دادن به پیوند زناشویی را نداشته باشند. طلاق عاطفی می تواند بسیار خطرناک تر از طلاق رسمی باشد زیرا فشار عاطفی زیادی را وارد و بنیان خانواده را سست می کند و احتمال دارد خیانت وارد این خانه شود. وی اظهار می کند: در طلاق عاطفی همسران هیچ حس، نشاط و درک متقابلی ندارند و به دلیل نیاز مالی، حضور فرزندان و ترس از قضاوت های اجتماعی، نمی توانند به طلاق رسمی فکر کنند. علاوه بر این طلاق عاطفی سبب می شود میزان اعتماد افراد به هم کم شود و دچار
سوء تفاهم شوند و در نتیجه افراد خانواده با انواع بیماری های روانی رو به رو شوند. به گفته صفت گل، زوج ها اگر دچار چنین مشکلاتی هستند در مرحله اول به مشاور مراجعه کنند تا مشکل ریشه یابی و رفع شود که در این مرحله هر دو نفر باید با تفاهم، تمایل به تغییر داشته باشند.