«روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان، حضرت امام خمینی (ره) به ملکوت اعلی پیوست»؛ خبری تلخ که در 14 خرداد ماه 68 از صدا و سیما پخش شد و همه را داغدار کرد. پس از آن نیز روزنامههای بزرگ کشور خبر ارتحال ملکوتی امام خمینی(ره) را با تیترهای «روح خدا به خدا پیوست»، «امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست»، «روح بلند امام به ملکوت اعلی پیوست»، «جهان اسلام در سوگ امام خمینی» و... اعلام کردند تا یکی از تلخ ترین اخباری باشد که مردم ایران در دهههای اخیر شنیده و خوانده بودند. خاطرات آن روز همچنان به عنوان واقعه ای تلخ در ذهن زنان، مردان و جوانان آن روزها نقش بسته است و این روز را یکی از تلخ ترین روزهای زندگی خود می دانند.
تلخ تر از سوگ پدر
یکی از شهروندان زاهدانی که آن روزها 41 ساله بود به خبرنگار ما می گوید: وقتی خبر رحلت امام(ره) را شنیدیم انگار خبر درگذشت پدرمان را شنیدیم. نه تنها من بلکه دیگر مردم هم که این خبر را شنیدند بسیار ناراحت بودند، گریه می کردند و بر سر و سینه می زدند. «نجفی» بیان می کند: آن روزها رئیس بانک ملی خاش بودم یادم می آید ساعت 9 صبح این خبر در خاش به ما رسید، همه ناراحت بودند و وقتی مردم خبر رحلت امام (ره) را شنیدند پیر، جوان، فارس و بلوچ به مسجد بازار خاش آمدند و تجمع و عزاداری کردند تا این که روحانی محل سخنرانی کرد و عزاداری های رحلت امام خمینی(ره) شروع شد. شنیدن خبر رحلت امام (ره) بسیار سخت بود، به جرئت می توانم بگویم پدرم که فوت کرد تا این اندازه متأثر نشدم. اگر چه خاش از تهران حدود دو هزار کیلومتر فاصله داشت و خبرها دیرتر به این شهرستان می رسید، اما امام خمینی (ره) نزد همه مردم عزیز بود و شنیدن خبر رحلت ایشان همه را در سوگ فرو برد.
زاهدان در غم و سکوت
یکی از بازنشستگان نیروی انتظامی که به گفته خود در آن روزها 45 ساله بود به خبرنگار ما می گوید: مدتی حال امام (ره) مساعد نبود و مردم برای بهبودی ایشان دعا می کردند. هر لحظه گوش به زنگ اخبار بودیم و لحظات و روزهاى بیمارى امام (ره) را از تلویزیون و رادیو دنبال و برای ایشان دعا می کردیم و امیدوار به بهبودی شان بودیم. روز رحلت امام خمینی (ره) برای ورزش به کوی قدس رفته بودم و در اثر ورزش دستم شکست. وقتی به بیمارستان رفته بودم، متوجه شدم مردم ناراحت هستند. «غلام احمد قادری» بیان می کند: از یکی از کارکنان بیمارستان خبر رحلت امام (ره) را شنیدم. بسیار ناراحت بودیم و گریه می کردیم. شهر در سکوت و غم فرو رفته بود و مردم لباس های سیاه به تن و پرچم های عزا را بر سردر خانه ها نصب کرده بودند.
از سخت ترین روزهای زندگی
یکی از بانوان که آن روزها 26 ساله بود می گوید: وقتی خبر بیماری امام و بستری شدن ایشان را در بیمارستان شنیدیم، امیدوار بودیم خوب شوند و همه برای بهبودی ایشان دعا می کردیم. 14 خرداد همسرم سرکار رفته بود و من در خانه بودم. رادیو روشن بود اخبار ساعت هفت را گوش می دادم که ناگهان خبر ارتحال امام (ره) را شنیدم و با شنیدن این خبر گویا قلبم از کار افتاد.
«ماه منیر بختیاری» تصریح می کند: انگار زلزله ای در وجودم رخ داد. سراسیمه به خانه مادرم رفتم و در این فاصله اشک می ریختم و از شدت گریه به درستی جلوی خودم را نمی دیدم. آن روز یکی از سخت ترین روزهای زندگی ام بود. امام خمینی (ره) با انقلاب اسلامی ایران، روح تازه ای به پیکره اسلام بخشیده بود و من مرید ایشان بودم. هنگامی که به خانه مادرم رسیدم این خبر تلخ را به آن ها دادم. همه اعضای خانه گریه می کردند. به یاد دارم مادربزرگ پیرم که آن روزها در قید حیات بود، وقتی این خبر را شنید خیلی ناراحت شد و گریه می کرد.
نذر و نیاز برای بهبودی امام
یکی دیگر از شهروندان زاهدانی هم می گوید: پس از آن که اعلام شد امام خمینی (ره) به دلیل بیماری در بیمارستان بستری شده اند به دعا مشغول شدیم. مردم دایم در حال ذکر گفتن و نذر و نیاز بودند تا حال ایشان خوب شود. گاهی تلویزیون، صحنه هایی از نماز و قرآن خواندن ایشان را پخش می کرد و امیدواری ما برای بهبودشان بیشتر می شد. آن روزها 42 ساله بودم. امام خمینی محبوب همه مردم بود. «میر» اظهار می کند: به همین دلیل افراد زیادی هم دلدادگان ایشان محسوب می شدند. پس از آن که خبر رحلت ایشان از صدا و سیما پخش شد مردم غمگین شدند. به یاد دارم تعدادی از هم محله ای ها می خواستند به تهران بروند تا در مراسم تشییع پیکر امام خمینی (ره) حضور داشته باشند و ما هم که شرایط رفتن به تهران برایمان فراهم نبود، در مساجد به عزاداری می پرداختیم و قرآن می خواندیم.
تعطیلی بازار و عزاداری
«اسماعیل آتش پنجه» که آن روزها 24 ساله بود می گوید: ساعت هفت صبح 14 خرداد خبر را شنیدم. در دانشگاه کار می کردم و می خواستم به اداره بروم، مأموران در خیابان ها مستقر بودند و متوجه شدم اوضاع شهر مثل هر روز نیست. از آن ها خبر رحلت امام خمینی (ره) را شنیدم. لباس سیاه پوشیدیم و به مسجد جامع رفتیم و مطابق با رسوم سیستانی ها هنگام از دست دادن عزیزی، عزاداری کردیم. مغازه داران و بازاریان مغازه های خود را بسته بودند، من هم شب اول پس از رحلت امام خمینی(ره) در کنار دیگر مردم در مسجد ماندم و به عزاداری پرداختم و فردای آن روز برای دیگر مراسم عزاداری به تدارک مشغول شدیم.
در سوگ امام
«ستاری» از شهروندانی که به گفته خود آن روزها نوجوانی 17 ساله بود می گوید: به همراه خانواده در بردسیر کرمان زندگی می کردیم و بعدها به زاهدان آمدیم.
به یاد دارم پس از آن که مردم خبر ارتحال امام خمینی (ره) را شنیدند شهر در ماتم فرو رفت. همسایگان در تدارک مراسم عزاداری بودند، یکی از آن ها که از رزمندگان دفاع مقدس بود و ارادت بسیاری به امام خمینی (ره) داشت و از نزدیک ایشان را دیده بود از شدت تاثر بیهوش شده بود. مردم به مساجد می رفتند و در سوگ رحلت امام خمینی عزاداری می کردند.
امام خمینی (ره) عزت را به ایران بازگرداند
«محمد کهرازهی» از انقلابیون آن روزها هم که در آن ایام 43 ساله بود به خبرنگار ما می گوید: سال 68 هنگامی که خبر رحلت امام خمینی(ره) را شنیدم در زاهدان بودم. دعا می کردم این خبر کذب باشد، اما واقعیت داشت. بسیاری از مردم به سر و سینه می زدند زیرا دلبستگی زیادی به امام داشتند. بزرگی را از دست داده بودیم که عزت پایمال شده ایرانیان را باز گرداند و دست شاهان ستمگر و غارت گران آمریکایى و غربى را از سرزمینمان کوتاه و اسلام را احیا کرد و مسلمانان را عزت بخشید.